سهیلا غنیان دختر سنگسری تحصیل کرده هنوز کوچرو است و به خیل می رود. بی پیرایه و ساده در طبیعت زندگی و در صفحه ایستاگرام با دقت عکس ها و تصویر برداری های زندگی خانواده و اطرافیانش را منتشر و در مورد آنها می نویسد. اسنادی که بسیار ارزشمند هستند. نحوه زیستن او یک انتخاب معنی دار است و شاید در آینده افراد زیادی باشند که بخواهند این نوع زیست در طبیعت و به صورت کوچرو را تجربه کنند. اما شاید هم دیر باشد و فرصت ها را از دست بدهیم. به دلیل اهمیت زیست محیطی این نوع طبیعی زیستن از سهیلا خواستم که خودش و محصولاتش را معرفی کند.
شرح حال سهیلا غنیان
هفتم هفتمین ماه سال شصت و شش به دنیا آمدم و پدرم مرا سهیلا نامید، تا شاید، خوی مبارزه را به واسطهٔ نام این مبارز الجزایری به ارث ببرم. در دوران کودکی دخترکی بودم خجالتی، گوشهگیر و درسخوان. شاید دیگر خجالتی و درسخوان نباشم، اما گوشهنشینی و گوشهگزینی خوی جداییناپذیر من شدهاست.
بزرگ شدم، دیپلم ریاضی گرفتم و کنکور دادم. رتبهام به مهندسی میخورد، اما نه خود دانستم چرا و نه به کسی گفتم چرا که انتخابم باستانشناسی بود. گروه باستانشناسی دانشگاه تهران در آن سال، قصد کرده بود که به علوم غیرانسانی نزدیک شود و ازاینرو، از تمام رشتههای دبیرستانی دانشجو پذیرفت، و من یکی از آن پذیرفتهشدگان بودم. مانند بسیاری که ندانسته بعد از کارشناسی، وارد کارشناسیارشد میشوند، من نیز چنین کردم و طی پایاننامه کارشناسی ارشد پی بردم، که دلم میخواهد شهرم را پژوهش کنم و از این رو به بررسی خانههای کهن سنگسر پرداختم.
ارشد تمام شد و من پنج سالی از میادین دانشگاهی دور بودم؛ پنج سالی که خود را به دوش کشیدم و به ناگاه تصمیم گرفتم دوباره دانشجو شوم و شدم دانشجوی دکتری باستانشناسی تربیت مدرس و رساله دکتری من بر عکس تمایلم برای پرداختن به خانهها و زندگی روزمزه گذشتگان، به سوال همیشگی تهذهنم ختم گردید و آن سوال «چگونه مرگ را بپذیرم؟» و موضوع رسالهم «سنگقبرهای قاجاری سنگسر و شهرها و روستاهای اطراف».
در طی این سالها، باستانشناسی به من آموخت، که هر چه هستم تجمیع گذشتگانم و گذشتگان من، چه دور و چه نزدیک، کوچروهایی بودند که قلمرو زیستشان کوههای البرز بود. پی بردم شیوهای که از کودکی بدان زیستهام، از اصیلترین و کهنترین شیوههای زیست بشریست. پی بردم فرهنگ دامداری و عشایریای که بدان تعلق دارم، از نابترینها و ثروتمندترینهای فرهنگهای نوع خود است. پس مصمم شدم به زیستن و آموختن هر آنچه که از این فرهنگ قابل دسترسی بود و هست. و آنچه که در این فرهنگ بیش از هر چیز، برایم جذاب است، نقش پر رنگ زن سنگسری در بقای این جامعهٔ کهن است. زنی که تمام سال کار میکرد، میریسید، میبافت، رنگرزی میکرد، میوههای باغات را فرآوری میکرد، خانه را مدیریت میکرد، شیر میدوشید، لبنیاتی کمنظیر تولید میکرد، زنی که هرگز از پای نمینشست.
روایتی دیگر
پاییز سال 1366 در سنگسر به دنیا آمدم. فرزند چهارم یک خانواده نسبتا پرجمعیت هستم. در کودکی بسیار خجالتی، گوشهگیر و درسخوان بودم. همیشه جز شاگرد ممتازهای کلاس بودم و این باعث شد که ریاضی بخوانم. کنکور را خوب دادم و میتوانستم رشتههای مهندسی را برگزینم، اما از قضا آن سال دانشگاه تهران، از رشته ریاضی، دانشجوی باستانشناسی میپذیرفت و من نیز پذیرفته شدم. کارشناسی ارشد را نیز در همین رشته ادامه دادم و برای پایاننامه به مطالعه خانههای کهن سنگسر پرداختم. با فاصلهٔ چندساله، وارد مقطع دکتری همین رشته شدم و اکنون بر روی سنگمزارهای سنگسر و شهرهای اطراف به عنوان رساله کار میکنم.
باستانشناسی مرا بیش از پیش مجذوب تاریخ به خصوص، تاریخ مادی و فرهنگی مردمان عادی نمود. به واسطه این رشته بود که متوجه اصالت، کهنگی و غنای فرهنگی شدم که در آن رشد کرده و بزرگ شده بودم: فرهنگ کوچروهای سنگسری که زنان یکی از نقشهای اصلی بقا و تداوم آن را بر عهده داشتند. مصمم شدم که این فرهنگ را آگاهانه و خودخواسته زندگی کنم و هر آنچه که از این فرهنگ برایم قابل دسترسیست بیاموزم. پس سه ماهه تابستانم را اختصاص دادم به کوچ کردن و زیستن در ییلاق پدری و تولید لبنیات.
نداشتن علامت تجاری برای محصولات سنگسری یک نقص و غفلت تاریخی بوده و است. سهیلا خودش را اینگونه معرفی کرده است. فقط محصولات سنگسری نیستند که مهم هستند. مهم این است که به چه شخصی اعتماد می کنید و از کجا تهیه می کنید. من به سهیلا اعتماد دارم.
برای تهیه آرشه قابل اعتماد با خانم سهیلا غنیان در ارتباط باشید.
آرشه خاصترین محصول لبنی سنگسریها
کوچرو های سنگسری و محیط زیست پایدار
موقعیت ییلاق ها و قشلاق های سنگسری ها